بانویی که بخاطر آشنا نبودن با حقوقش با یک دست لباس به خانه پدرش برگشت
دختران
بزرگنمايي:
آریا جوان - بانویی که بخاطر آشنا نبودن با حقوقش با یک دست لباس به خانه پدرش برگشت
١٠٣
٠
ایران / رویا پزشکی است که بخاطر آشنا نبودن با حقوقش بعد از 15 سال زندگی مشترک با یک دست لباس به خانه پدرش برگشت
زهرا سپید نامه
وقتی بعد از سالها روزنامه نگاری دست از نوشتن برداشتم و تصمیم گرفتم وارد حرفه اصلی خودم - وکالت - شوم فکرش راهم نمیکردم با این مشغله زیاد و دویدن در راهروهای دادگاهها دیگر هرگز فرصت قلم به دست گرفتن پیدا نکنم اما دیدن آدمها که این طور مستأصل و تنها روی صندلی دفتر وکالت مینشینند و صادقانه با تو از اشتباهاتشان میگویند انگیزه دوبارهای شد برای نوشتن. برای اینکه شاید بتوان از لا به لای این صفحات و ماجراهای صددرصد واقعی جلوی اشتباهات آدمهایی را که هنوز پایشان به دفتر وکلا، باز نشده گرفت.
مشخصات موکل
نام: رؤیا الف
سن: 40
شغل: پزشک
وضعیت ظاهری: بیشتر از سنش نشان میدهد. ظاهرش آرام است اما روی صندلی که مینشیند اضطرابش نمایان میشود.
وضعیت خانوادگی: 15 سال است ازدواج کرده و 4 سال است که خانهاش را ترک کرده است و به خانه پدری بازگشته است.
موضوع پرونده: مطالبه مهریه. نگران است. 4 سال است از خانه خارج شده و دیگر باز نگشته، یک سال است که پسر 13 سالهاش را ندیده، خانه ندارد به خانه پدری بازگشته است. همه امیدش به همین مهریهاش است بلکه بتواند حق قانونی اش را بگیرد، برای خودش سر پناهی فراهم کند.
وقتی ازدواج میکنیم به همه چیز فکر میکنیم؛ جهاز، آرایشگاه، شام، سالن. برایمان مهم است لباس عروسمان متفاوت باشد و مجلسمان در حد شأن و منزلت خانوادگیمان باشد. مانند همه قراردادهای دیگر، بیمحابا عقد نامه را امضا میکنیم. به باورهای سنتی پدرمان در مورد مهریه ایراد میگیریم، حرفهای فامیل را در مورد امضا کردن سیاهه جهیزیه نشنیده میگیریم. فکرش را هم نمیکنیم که شاید سالها بعد، بعد از 15-10 سال روزی روزگاری مجبور باشیم یک رونوشت از عقدنامهمان را برداریم و ببریم دفتر وکالت. روی صندلی داغ بنشینیم و بخواهیم برایمان توضیح دهند که واقعاً چه چیز امضا کردهایم مانند چندین و چند زنی که هر از گاهی روی صندلی دفتر وکالت ما مینشینند....
ماجرای رؤیا
«همان روز اول فهمیدم بدبین است، اما این همه زرنگی را تصور نمیکردم. آن زمان همه حقوقم را خرج خانه میکردم. تازه عروس بودم، آدم که تازه ازدواج میکند طرز فکرش طور دیگریست. اوایل همه چیزخوب بود. با بدبینیهایش کنار میآمدم. فکر میکردم چون پزشکم میتوانم مشکلاتش را حل کنم. کم کم زرنگی هم چاشنی بدبینی شد. کارهایی میکرد که از آن سر در نمیآوردم. مثلاً هرچه میخریدیم به نام مادر یا اقوامش میکرد. اصلاً ریشه اختلاف هم همین بود. میگفتم من آدم مادی نیستم. اما معنی ندارد اموالمان را به نام این و آن کنی. میگفت دلیل دارد، این طوری طلبکارها نمیتوانند اموالم را توقیف کنند. خلاصه اینکه کمکم تهمت زدنها شروع شد. ذهن بیمارش مدام خیالپردازی میکرد. کم کم بدبینیها از کنترل خودش هم خارج شد. از کار و زندگی افتاده بود و شبانه روز تعقیبم میکرد. یک بار که از مطبم خارج شدم دیدم چرخ ماشینم پنچر شده... ازپنچرگیری سر در نمیآوردم توی همین فکرها بودم که یکی از همکاران مرد که آقای دکتر بسیار محترمی بود مرا در خیابان دید. گفت خانم دکتر مشکلی هست؟ داشتم توضیح میدادم که ناگهان همسرم را دیدم که با مأموران 110تماس می گیرد مأموران که آمدنددر خیابان شوهرم داد میزد که خانمم با این آقا رابطه دارد. باورم نمیشد که چنین بلایی به سرم آمده است. بنده خدا همکارم متأهل بود و اتفاقاً با همسرش هم دوست نزدیک بودم. آبرو و حیثیتمان رفت. دلم میخواست بمیرم. شوهرم همانجا جلوی همکارم کتکم زد. پلیس هم گزارش تهیه کرد؛ هم از جریان من و همکارم و هم در مورد کتکهایی که از همسرم خوردم.... همسرم جریان را پیگیری کرد و من و همکارم را به دادسرا کشاند و آنجا حکم بیگناهی هردومان اثبات شد اما من پس از آن دیگر نتوانستم تا مدتها در جامعه پزشکی سر بلند کنم و خانه نشین شدم. مجبور شدم کارم را که این قدر برایش زحمت کشیده بودم کنار بگذارم. اطرافیان باورشان نمیشد. میگفتند تو چطور خانم دکتری هستی که این قدر زود تسلیم خواستههای یک مرد زورگو میشوی اما من یک انگیزه بزرگ برای ماندن داشتم پسرم! موجود بیگناهی که با وجود این مرد، هیچوقت روز خوش ندیده بود. گفتم بمانم خانه شاید اوضاع آرام شود اما بدتر شد. ذهن بدبینش دست از داستانپردازی بر نمیداشت. کم کم شک و بدبینی دامن خانوادهام را هم گرفت. یک بار که خانه خواهرم مهمان بودیم و داشتم با شوهر خواهرم که اتفاقاً ایشان هم پزشک متخصص است صحبت میکردم شروع به داد و بیداد کرد. جلوی خواهرم داد میزد که شما با هم سر و سری دارید و مسائل پزشکی بهانه است. بعد هم کار به کتککاری کشید و خلاصه دیگر دیدم ادامه دادن این وضع برایم امکان پذیر نیست. عطای این زندگی را به لقایش بخشیدم و خانه را ترک کردم. خواستم پسرم را هم با خودم ببرم. دیدم بعد از این همه سال کار کردن توانایی تهیه مسکن مستقل ندارم این شد که با یک دست لباس از خانه آمدم بیرون. بیهدف و سرگردان.»
صندلی داغ
وقتی کسی روی صندلی داغ دفتر وکالت مینشیند، قبل از هرچیز به او یادآوری میکنیم که برای حل و فصل مسائل خانوادگی اینجا بدترین جاست. اصولاً آدمها وقتی راهی برای مذاکره نیست سراغ وکلا میآیند «راهی برای من نیست باور کنید. طلاق میخواهم... تا به حال با چند وکیل صحبت کردهام گفتند حتی با این شرایط هم طلاق گرفتن برای من کار سادهای نیست. اول باید با مهریه تحت فشار بگذارمش. تا در نهایت مجبور به طلاق توافقی شود. برای مهریه هم اقدام کردهام اما علت اینکه به شما مراجعه کردهام این است که اتفاق عجیبی افتاده است. دادنامه در مرحله بدوی به نفع من صادر شده اما در مرحله تجدید نظر شوهرم ادعاهای عجیب و غریبی مطرح کرده است که گویا قضات دادگاه تجدید نظر هم آن را پذیرفتهاند. منشی دادگاه به من میگفت باید با دلیل و مدرک به جلسه دادگاه بیایید.»
ماجرای مطب
«ماجرا این است که تمام ماحصل زندگی من یک مطب است که سه دانگش به نام خودم است. برای خریدش دار و ندارم را گذاشتم و از نظام پزشکی وام گرفتم. شوهرم از همان روز اول که فهمید قصد خرید مطب دارم برای تصاحبش دندان تیز کرد البته آن قدر خودش را خوب و مهربان جلوه میداد که توانست برای مدت کوتاهی حتی اعتمادم را جلب کند. میگفت تو فرصت نداری کارهای خرید مطب را انجام بدهی. بالاخره یک روز آمد و گفت کارهای سند انجام شده و آماده به نام زدن است مدارکت را بده، خلاصه نمیدانم چه کلکی سوار کرد در نهایت مطب را به نام خودش سند زد. وقتی فهمیدم روزگارم سیاه شد... نه اینکه مادی باشم ولی این مرد همسرم است. آخر آدم دلش نمیخواهد شوهرش سرش کلاه بگذارد. خلاصه بعد از کلی جنگ و دعوا در نهایت تا حد مرگ کتکم زد. من هم اینبار ساکت ننشستم و به دلیل ضرب و شتم شدید از او شکایت کردم، وقتی دید قضیه جدی شده ترسید و به دست و پا افتاد. من هم که نمیخواستم شوهرم به زندان بیفتد قبول کردم در قبال رضایت بیقید و شرط خودم از شکایت سه دنگ از سند مطبی را کل هزینهاش راخودم پرداخته بودم به نامم کند. حالا این آدم نمک نشناس در دادگاه مهریه با دلیل و شاهد ادعا میکند که مهریهاش را دادهام و همان سه دنگ سندی بوده که به نام خودم هست... قاضی هم میگوید دلیل و مدرک بیار که مهریهات را نگرفتهای! نمیدانم باید چه کار کنم؟»
مهریه
اینکه مهریه چیست را اصولاً همه میدانیم اما ازاینکه به چه درد میخورد خبرنداریم. مهریه حق مالی است برای زن به گردن مرد. متأسفانه زمانی که اختلافات زناشویی بالا میگیرد و مردی که همسرش را اذیت کرده و حاضر به طلاق دادن هم نیست، زن چارهای جز استفاده از حق قانونی مهریه، برای ادامه زندگی ندارد.
مهریه رؤیا:
اما در مورد رؤیا، با چند سؤال میتوان برای مشکل او راه حلی پیدا کرد:
- آیا هیچگاه با سندی چه رسمی چه عادی یا در حضور شهودی مهریه ات را به شوهرت بذل کرده ای؟
- نه هرگز!
- شوهرت خانه را چگونه به تو واگذار کرده؟
- در دفتر خانه حاضر شده و آن را به نام من سند زده.
- آیا هیچ رونوشتی از بنچاق رسمی ملک داری؟
- نه! اصلاً نمیدانم چه چیزی هست!
اقدامات عملی
از رؤیا خواستم پیش از وقت رسیدگی، به دفتر خانهای که سند در آن تنظیم شده مراجعه کند و یک رونوشت از بنچاق بگیرد. وقتی باردوم با بنچاق به دفتر خانه آمد از دید من صورت قضیه کاملاً عوض شده بود، درون بنچاق علت معامله را عقد بیع عنوان کرده بود. و همسر رؤیا را فروشنده و رؤیا خریدار معرفی نموده و حتی مبلغی را هم به عنوان ثمن معامله مشخص کرده بود. به او گفتم که در بنچاق معامله که سند رسمی است ذکر شده شما سه دنگ مطب را از همسرت خریدهای و به این ترتیب با ارائه یک رونوشت از این بنچاق به دادگاه رأی به نفع شما تأیید خواهد شد.
ویژگی اسناد رسمی
وقتی احساس کردم کمی سردرگم شده ماجرا را اینگونه برایش توضیح دادم: سند رسمی در قانون بسیار مهم و معتبر است بطوری که طبق قانون «انکار مندرجات اسناد رسمى راجع به اخذ تمام یا قسمتى از وجه یا مال یا تعهد به تأییدیه وجه یا تسلیم مال مسموع نیست علیهذا نسبت به مندرجات سند هم انکار پذیرفته نیست.» این قضیه این قدر جدی است که طبق قانون «مأموران قضایى یا ادارى که از راه حقوقى یا جزائى انکار فوق را مورد رسیدگى قرار داده یا به نحوى از انحا مندرجات سند رسمى را در خصوص رسید وجه یا مال یا تعهد به تأییدیه وجه یا تسلیم مال معتبر ندانند، به 6 ماه تا یک سال انفصال موقت محکوم خواهند شد.» قانون همچنین مىگوید «قضات و مأمورین دیگر دولتى که از اعتبار دادن به اسناد ثبت شده استنکاف نمایند در محکمه انتظامى یا ادارى تعقیب مىشوند و در صورتى که این تقصیر قضات یا مأمورین بدون جهت قانونى باشد و به همین جهت ضرر مسلم نسبت به صاحبان اسناد رسمى متوجه شود، محکمه انتظامى یا ادارى، علاوه بر مجازات ادارى آنها را به جبران خسارت وارده نیز محکوم خواهند نمود». در نتیجه وقتی در سند رسمی رؤیا (بنچاق) قید شده که رؤیا مطب را خریده و نه به عنوان دین یا هدیه یا... از شوهرش گرفته دیگر سایر ادعاها از جانب شوهرش پذیرفته نمیشود.
-
شنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۸ - ۱۱:۱۰:۱۲
-
۲۱ بازديد
-
-
آریا جوان
لینک کوتاه:
https://www.aryajavan.ir/Fa/News/191795/