داستانک/ تابستان تلخ کارخانه
چهارشنبه 12 آذر 1399 - 11:45:43
آخرین خبر - خواندنیها
|
|
آریا جوان - حوزه / مادر غذایش را آماده کرد. دستمالی دور آن بست و در کیفش گذاشت. او هم سراغ دوستش، پیمان رفت تا با هم به کارخانهی تولیدی بروند که محمودآقا پدر پیمان در آنجا کار میکرد. میخواستند مثل تابستان گذشته در آنجا مشغول کار شوند تا هم کمکی به پدر و مادرشان کرده باشند و هم چند تومانی را برای خودشان داخل قلکهای خالیشان بیندازند و از این که سال قبل سرکارگر آنجا از آنها راضی بود و قول داده بود امسال حقوقشان را بیشتر کند، شوق بیشتری برای کار کردن داشتند. از خانه تا محل کارشان را پیاده رفتند، کلی با هم حرف زدند و نقشه کشیدند! از خاطرهها و آرزوهایشان گفتند و گاهی هم برای رفع خستگیِ فکهایشان قوطی حلبیای را پیدا میکردند و به هم پاس میدادند تا راه طولانی را کمتر احساس کنند! وقتی به نزدیکی کارخانه رسیدند با صحنهای روبهرو شدند که اصلاً انتظارش را نداشتند. محمودآقا و بقیهی کارگرها با قیافههای گرفته و ناراحت پشت درهای بسته ایستاده بودند و هر چه فریاد میزدند کسی گوش نمیداد!
http://www.javanannews.ir/fa/News/526583/داستانک--تابستان-تلخ-کارخانه
|