آریا جوان
گفت و گو با راننده حاج قاسم؛ سردار از کودکی یک استراتژیست به تمام معنا بود!
شنبه 13 دي 1399 - 08:52:21
آخرین خبر - خواندنیها
آریا جوان - خراسان / گفت‌و‌گو با «نصرا... جهانشاهی»، راننده و یارهمیشه ‌همراه سردار سلیمانی که از کودکی با حاج‌ قاسم هم محله‌ای بوده و خاطرات زیادی از سبک زندگی ایشان دارد

آریا جوان

بهترین خودرویی که سردار سوار شد، سمند بود
«بهترین خودرویی که سردار در همه این سال‌هایی که من راننده‌اش بودم، سوار شد، سمند یا گاهی هم پژو 405 بود. تا سال 80، ایشان اصرار داشت که ما فقط پیکان سوار شویم»، جهانشاهی با این مقدمه می‌افزاید: «زمانی که سر چهارراه‌ها، چشم حاجی به یک فقیر می‌افتاد، به شدت دلش می‌سوخت. من زمان زیادی را با حاجی بودم و روز قیامت شهادت خواهم داد که حاج قاسم حتی دلش برای اشرار و داعش هم می‌سوخت، دلش برای همه بشریت می‌سوخت البته چاره‌ای نبود و باید در برابر جنایت‌های داعش می‌ایستاد اما همیشه می‌گفت که چرا یک انسان باید این‌طور باشد؟ حاج قاسم مرد صلح بود و به خیلی از اشرار امان‌نامه می‌داد. من بعضی از همین اشرار را می شناسم که در اثر رفتار خوب حاج قاسم به دامن انقلاب آمدند. مثلا در یک مورد فرد شروری بود که بیش از 100 تفنگچی داشت، نه تنها برای او که برای همه نیروهایش کارآفرینی کرد. واقعا پدرانه رفتار می‌کرد. می‌گفت همه ملت، مثل اعضای خانواده من هستند و به همین دلیل لقب سردار دل‌ها، برازنده ایشان است.»
از سال 67 تا 97 راننده سردار بودم
«من از سال 59 بسیجی بودم و از سال 62، نیروی رسمی سپاه شدم»، جهانشاهی با این مقدمه خودش را این‌طور معرفی می‌کند: «هم اکنون بازنشسته نیروی زمینی هستم و 63 سال دارم. در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل در عملیات‌های زیادی مانند فتح‌المبین و بیت‌المقدس به عنوان بسیجی حاضر بودم و علاوه بر راننده به عنوان کمک آرپی‌جی‌زن و تخریب‌چی هم خدمت کردم. از سال 66 به صورت مستمر تا قبل از شهادت سردار، راننده‌اش در لشکر ثارا...، قرارگاه قدس و نیروی قدس بودم. به دلیل جانبازی، سال 78 یا 79 بود که بازنشسته شدم ولی به اصرار خودم، حاج قاسم قبول کرد که تا سال 97 به عنوان راننده در کنارش باشم.»
در عین جدیت در کار، مرد شوخ‌طبعی بود

آریا جوان

از کودکی یک استراتژیست به تمام معنا بود
از جهانشاهی می‌خواهم که درباره کودکی و نوجوانی سردار، ویژگی‌هایی که در ذهنش مانده و ... هم برای‌مان چند جمله‌ای بگوید: «من و حاج قاسم از بچگی تقریبا هم‌محل بود. روستاهایمان کمتر از یک کیلومتر با هم فاصله داشت و این آشنایی‌مان از دوران کودکی وجود داشت. او از همان کودکی و نوجوانی در هر کاری، خیلی جدی و منظم بود. واقعا یک استراتژیست به تمام معنا بود. مثلا وقتی قرار بود تیم مدرسه روستای ما با تیم مدرسه روستای آن‌ها، مسابقه فوتبال یا والیبال بدهد، نقاط قوت تیم خودش و ضعف حریف را سریع تشخیص می‌داد تا بازی را برنده شود. خیلی تیزهوش بود، درس‌هایش هم انصافا خیلی خوب بود و خیلی هم بین بقیه دانش‌آموزان محبوب بود. البته این نگرش و نوع نظر دادن در همه مسائل نمود داشت. طبیعتا اوجش در عملیات‌های نظامی بود که اطرافیانش را شوکه می‌کرد. اصلا هم مدیری نبود که پشت میز بنشیند .مثلا در عملیات والفجر 8، حاجی به من مسئولیت داد که باید با کمپرسی‌ها کار و آن‌ها را مدیریت کنم. چند دقیقه‌ای نگذشته بود که دیدم به کمکم آمد و در کنار من، تلاش می‌کرد تا کار زودتر انجام شود.»
سردار در زمان فوت پسرش و پدر و مادرش در کنارشان نبود

آریا جوان

خستگی برای حاجی معنایی نداشت

آریا جوان

مهمان‌نوازی حاجی بی‌نظیر بود
جهانشاهی که رفت‌و‌آمد خانوادگی با سردار و خانواده ایشان داشته، می‌گوید: «بله، ما رفت‌و‌آمد خانوادگی هم داشتیم. سالی چند بار به خصوص برای افطاری، ایشان و خانواده به منزل ما تشریف می‌آوردند، ما هم به خانه آن‌ها می‌رفتیم. فراموش نکنید که من راننده سردار بودم اما همیشه من را با احترام صدا می‌زد. یک ویژگی شخصیتی سردار این بود که اصلا تشریفاتی نبود و اگر در مهمانی، چند نوع غذا یا مخلفات زیادی چیده شده بود، ناراحت می شد. بیشترین غذایی که دوست داشت، خورشت بادمجان بود. حاجی مهمان‌نواز بی نظیری بود و بیشتر روزها، مهمان داشت. حتی وقتی ایران نبود، مثلا خانواده سیدحسن نصرا...، ابومهدی المهندس و خیلی از سران مقاومت، مهمان خانه حاجی بودند. وقتی می‌رفتیم خانه حاجی مهمانی، موقع بیرون آمدن می‌دیدم که کفش‌هایمان را دم در جفت کرده است. تکبر اصلا در او، همسر و بچه هایش وجود نداشت. حتی یک بار نشد که به من و بچه‌هایم، نگاه از بالا به پایین داشته باشند. بارها حاجی به بچه‌هایش می‌گفت که دیگر نگویید آقای جهانشاهی، بگویید عمو. سردار کجا، من راننده‌اش کجا؟ نه تنها خودش اهل تکبر و غرور نبود که به بچه‌هایش هم چنین ویژگی اخلاقی را در فرصت‌های گوناگون آموزش می‌داد.»
من ندیدم که نماز شب حاج قاسم ترک شود

آریا جوان

از هر فرصتی برای دیدار با خانواده شهدا استفاده می‌کرد

آریا جوان

محصولات باغچه‌اش را بین همسایه‌ها تقسیم می‌کرد
«یکی از روحیات کمتر شنیده شده حاج قاسم این بود که هر وقت می‌رسید تهران و به خانه‌اش می‌رفت، به باغچه کوچک خانه‌اش که تقریبا به اندازه یک کانکس بود، رسیدگی می‌کرد»، جهانشاهی می افزاید: «من خودم در این باغچه خیلی بیل زدم! حاجی در این باغچه با تلاش و علاقه از تره، ریحون، جعفری و ... بگیرید تا کدو، بادمجان، خیار، فلفل دلمه‌ای و ... می‌کاشت و هر زمان که محصولش آماده می‌شد، بیشترش را بین همسایه‌ها تقسیم می کرد و شاید یک پنجمش به خودش می‌رسید. حاج قاسم در عین جدیت در کارهایش، روحیه لطیفی داشت.»
سردار روی حتی یک شکلات از بیت‌المال هم حساس بود
جهانشاهی می‌گوید که به عنوان آخرین خاطره اجازه بدهید از اهمیت ویژه حاجی به بیت‌المال هم بگویم: «من همیشه یک مقداری شکلات برای خودم می‌خریدم و داخل خودرو می گذاشتم، به خصوص برای زمان‌هایی که باید شب‌ها در ماموریت رانندگی می‌کردم تا خوابم نبرد. یک روز جلوی در خانه حاجی ایستاده بودم که پسر کوچکش آمد جای من. می‌خواستم خوشحالش کنم، یکی از همین شکلات‌ها را به او دادم. چند ثانیه‌ای نگذشته بود که حاجی آمد و از پسرش پرسید که شکلات را کی به تو داده است؟ تا من گفتم که حاجی من دادم، شکلات را از دهن بچه‌اش درآورد و خیلی ناراحت شد. به من گفت که این‌ مال بیت‌المال است، تو چرا دادی به بچه من؟ تو از من پرسیدی که این کار را کردی؟ تا این اندازه به این مسائل حساس بود. البته بعدش چند تا شکلات که خودش خریده بود از جیبش درآورد و به بچه‌اش داد.»

http://www.javanannews.ir/fa/News/547389/گفت-و-گو-با-راننده-حاج-قاسم؛-سردار-از-کودکی-یک-استراتژیست-به-تمام-معنا-بود!
بستن   چاپ